تحولات لبنان و فلسطین

قدس ‌آنلاین / رقیه توسلی : عمه پدرم، " آش گزنک " پَزِ فامیل است. خانه باغِ دلبازی دارد در روستای پدری که هرسال کلِ خاندان مان را برای دورهمی و خوردن این آش خوشمزه مازندرانی دعوت می گیرد.

پُلق پُلقِ آش گزنه در روستای پدری

آشپزخانه "عمه ایران" جزو نوستالژی های رنگی همه ماست. مطبخ خانه ی پُرو پیمانی که آدم را بی معطلی سِحر می کند. رفتن و چرخیدن میان ریسه های فلفل و سیر و انبوه کدو تنبل هایش.

پرسه زدن میان شیشه های سبزی خشک معطّر و قوطی های ادویه که مثل عطاری روی قفسه های چوبی ردیف شده اند. ایستادن بالای سرِ تنور گلین و چرخیدن میان قابلمه ها و شیرگرم کن ها و بوئیدن گلدان های کوچکی که روی هُرّه پنجره اش چیده.

اسم عمه ایران سالهاست برایمان مترادف با آشپزخانه رویایی و آش گزنه است. مترادف با زنی سالخورده که می کوشد حبوبات و باقلا و چغندر و کدو تنبل بیاورد و با آن دندان های طلایی ، جملاتش را با خنده در جمع به پایان برساند.

عمه مهربانی که آش ترش گزنه اش حرف ندارد و از وقتی به خاطر دارم دستکش پوشیده می رود و گزنه در سبد باز می گردد و می گوید: این گیاه خشن است اما اگر از من می شنوید با خیال راحت، کم خونی و روماتیسم و عفونت و فشارخون را بِسپُرید به دستش...

آش شمالی گزنه را زیاد خورده ایم اما هیچ کدام شان آشِ عمه ایران نبوده اند. او گلِ بنفشه و گلِ پامچال وحشی و شکوفه هم در آشش می ریزد.

بانوهای فامیل را که می نشاند پایِ پاک کردن زولنگ و سیر و گشنیز و اناریجه، آنوقت خودش می رود سراغ سیرداغ و پیازداغ و چند شیشه رُب اناری که از سال گذشته آماده کرده تا همه را بچیند دورِ دیگ بزرگی که دارد در حیاط پُلق پُلق می کند.

بی بروبرگرد بعضی از کلمات ذهن آدم را فقط به یک سو می برند. مثل همین غذای سنتی مازندران، همین گیاه کُرکدارِ گزنده، همین گزنه که دربست مرا می برد به روستای پدری ام.

پشت درِ خانه عزیزترین عمه ی فامیل تا با هم زانو به زانو و صمیمی بنشینیم و او از خاصیت های آشِ در حال قُل بگوید و من، از آرامش و عشقِ چشم هایش...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.